عروسک چشم ابی من هلیا

مرگ بر کودک ازار

رفته بودم هلیا رو از کودکستان بیارم و تو حیاط منتظر بودم خانمی پسر بچه ای رو از دم در مهد تحویل داد و رفت مسئول گرفتن بچه ها اون رو برد تا لباساش رو در بیاره و ناگهان با حالت سراسیمه بچه رو برگردوند جلوی اتاق مدیر و نشون مدیر مهد داد و گفت خانم رستمی!!!!!!!!!!! مدیر نگاهی به صورت پسرک کرد و عصبانی شد و گفت کی این یچه رو تحویل گرفته ؟؟؟؟؟؟؟؟پشت سرش هم ناظم با حالت بهت زده در حالیکه لبش رو گاز گرفته بود به بچه زل زده بود وقتی بچه صورتش رو به طرف ما برگردوند وای دلم کباب شد دور چشمش کبود کبود بود و مدیر با ناراحتی و عصبانیت میگفت این بچه رو  هر روز کبود و زخمی میارن تحویل میدن به ما و هر روز میگن به مبل خورده یا زمین خورده اخه به مبل خور...
16 ارديبهشت 1392
1